آپارتمانشان در محله حسین آباد و در طبقه سوم ساختمانی ساکت و آرام قرار دارد. اینجا را برای خودشان مناسب سازی کرده اند و تقریبا همه جای آپارتمان ویلچررو است. بیرون در، دو ویلچر تا شده قرار دارد.
این ویلچرها متعلق است به رضا فیروزی و گوهرشاد ایزانلو؛ زوجی معلول و هنرمند که امروز مهمانشان هستم. یکی هنرش در نوشتن است و دیگری در دوختن و هردو یک آرزوی مشترک دارند؛ عاقبت به خیری و خوشبختی دو پسرشان.
رضا فیروزی دو سال دیگر شصت ساله میشود. یک ساله بود که دراثر فلج اطفال یک سمت بدنش لَمس شد و از کار افتاد. بااین حال تا همین چند سال پیش، دست به زانو و بدون عصا و ویلچر راه میرفته است، اما حالا راه رفتن قدری برایش سخت شده است و نشستن روی صندلی چرخ دار را ترجیح میدهد. البته که درگیر مشکلی دیگر هم شده و همین روزها قرار است تحت شیمی درمانی قرار بگیرد. گوهرشاد ایزانلو هم معلولیت دارد.
او هم با مشکلی به دنیا آمد و مجبور شدند پاهایش را از زانو به پایین قطع کنند. با پاهای مصنوعی خوب و راست راه میرفته است تا حاملگی دو فرزندش، اما از آن به بعد، راه رفتن سخت میشود و به اجبار ویلچرنشین میشود. قصه ازدواج این دو با پیشنهاد برادر گوهرشادخانم آغاز میشود.
اوست که به آقارضا میگوید «کبوتر با کبوتر». این طور میشود که این دو نفر بیست سال پیش با هم ازدواج میکنند و خیلی هم جور میشوند و ثمره عشقشان حالا دو پسر جوان و برناست.
آقارضا شغلی ندارد و فقط قسمتی از مستمری پدرش را دریافت میکند. بیشتر اهل مطالعه است و همه جور کتابی را تورق میکند، از کتابهای آموزشی گرفته تا داستان، تاریخ و تفسیر. از آن میان کتابی را نشانم میدهد که به قلم خود نگاشته است؛ کتابچهای است که به یاد دوست مرحومش نوشته و چاپ کرده است. دوستی که سالها قبل دچار تومور مغزی شد و فوت کرد، اما هیچ موقع از دل و ذهن رضا بیرون نرفت.
زندگی شان بیشتر بر دوش گوهرشاد خانم است که از سی و اندی سال پیش در خانه خیاطی میکند و از سفارشات زنانه دوزی، زندگی را میچرخاند. البته که آدم فعالی است و همه کاری از دستش بر میآید.
منزلشان را هم مناسب سازی کرده اند که گوهرشاد خانم بتواند به همه چیز رسیدگی کند، از ورودی گرفته تا اتاق ها، سرویس بهداشتی و حمام؛ جوری که ویلچررو باشد و هیچ لبهای مانع از چرخ هایش نشود. وسایل آشپزخانه نیز همگی در ارتفاع اندک گذاشته شده اند تا وقتی گوهرشاد بدون ویلچر روی زمین مینشیند، راحت دستش به آنها برسد.
او درباره زندگی شان میگوید: زندگی مشترک دو معلول با سختی همراه است، اما زوجهایی که سالم هستند، هم سختی میکشند. سعی میکنم سختیها را آسان بگیرم. درکل خانواده ما یاد گرفته است مشکلات را سخت نبیند. تنها آرزوی ما خوشبختی فرزندانمان است.